و از آغاز چنین بود...

از همان نخست روز...

از همان آغاز آدم(ع)

از همان روز آب و گل

و قرار بر این شد تا آب و گل بشود آدم، و ما آدم شدیم ، به همان شیوه

نخستین، که سرشتمان بود در سرنوشت؛

و ما آدم شدیم...

همواره در خواب

همواره در نسیان و فراموشی ، به مثابه انسان

و ما آدم شدیم. اما همواره چشم هامان بسته بود و ندید.

چنین که امروز نمی بینیم و چشم داریم.

و قرار بر این شد...

تا ساعت هستی روی عدد دوازده کوک شود و شد...

و هنوز ساعت کوک است و هنوز تکانی به خود نداده ایم.

و هنوز نسیان و فراموشی

و هنوز ما همان انسان نخستینیم

و هنوز همان هبوط

و همان غفلت های همیشگی

تا مگر ساعت زنگ بخورد و بیدار شویم

راس ساعت دوازده ...

 

  • پی نوشت: مطلب از آرشیوم بود... این روزا هم خوبم و هم بد....بد که نمیشه گفت...آدم نمیتونه بد باشه اما گاهی سرحال نیستم...فکر میکنم کم کم رو بیارم به چند خط کوتاه نوشتن و همیشه نوشتن...
  • کمی از سیاست فاصله گرفتم...و البته اخبار رو از طریق اینترنت پیگیری میکنم که بی خبر نباشم...همین فاصله گرفتن هم باعث شده یادداشت سیاسی هم نذارم توی وبلاگم...
  • یه پروژه ای رو در حال برنامه ریزی هستم که اگه خدا بخواد یک سایت فرهنگی هنری اجتماعی دارم راه میندازم توی حوزه های فرهنگ و هنر و اجتماع و ادبیات و فلسفه...دنبال اینم که ایده ی جدیدی رو پیاده کنم...
  • مختارنامه رو حتما دنبال کنین... مفصل باید در مورد این سریال فاخر و ارزشمند صحبت کرد... این جمعه ای که گذشت موقع نمایش صحنه هایی از کربلا یکی از همخونه ای هام به شدت زد زیر گریه و با صدای بلند گریه می کرد...حس و حالش واقعا آدم رو به تکون می داد و به شدت بهش غبطه خوردم و به حال و احوالش...
  • همراه خوبی پیدا کردم واسه ارشد ...یه دوست خیلی خوب که برنامه ریختیم باهم بخونیم درس های آزمون ارشد رو...
  • ظاهرا دیروز امروز فردا از اول محرم دوباره شروع میشه...امیدوارم مجری برنامه رو عوض نکرده باشن....
  • التماس دعا...برام دعا کنین خیلی زیاد...