درباره حواشی حضور عماد افروغ در "پارک ملت"

عماد افروغ جامعه شناس و نماینده مجلس هفتم، دوشنبه شب مهمان برنامه پارک ملت در شبکه اول سیمای ملی بود.افروغ در این برنامه به نکاتی درباره وضعیت نقد و انتقاد در جامعه، میزان نظارت پذیری حاکمیت، شرایط روشنفکری در کشور، نقش نظارتی حوزه های علمیه، حضور افراد موضوع شناس در مجلس خبرگان و اولویت حقیقت بر مصلحت و مواردی از این دست پرداخت.

اظهارات افروغ به هر دلیلی مورد انتقاد برخی افراد و رسانه ها قرار گرفت که البته طبیعی بود. اما در مواردی نیز این نقد ها جای خود را به واکنش های تند و عصبی و غیرمنصفانه داد که فارغ از ماجرای افروغ، رویه شدن چنین برخورد هائی نگران کننده است. انتقادها به حدی رسید که در گوشه و کنار برخی از تجمعات اعتراضی در مقابل درب این سازمان و آن نهاد و این خانه و آن مجلس خبر می دادند.

آنچه گذشت نیازمند چند نکته قابل تذکر دارد.

۱- عماد افروغ سابقه روشنی دارد. جامعه شناسی که سالها در حوزه تئوری پردازی و نقد سیاست بدور از هرگونه مصلحت سنجی های معطوف به قدرت، فعال بوده است و از این حیث از مردان نشان دار و مرجع جریانات دانشجوئی و گروه های عدالتخواه و رسانه های متدین و مذهبی بوده است.

افروغ جامعه شناس و سیاست شناس و متفکری است که با نظام فکری روشن و منسجم در حوزه های مختلف، ضمن تاکید بر فقه اسلامی و جامعه مبتنی بر ولایت فقیه و مدل های بومی، علیه اسلامی سازی سرمایه داری، ماکیاولیسم مذهبی، کاسبان و دلالان سیاسی، مصلحت اندیشان قدرت طلب، هذیان گوئی مرتجعین و ویژه خواری خناسان نوشته و مصاحبه کرده وسخنها گفته است.

سابقه عدالتخواهی و مبارزاتی افروغ در دوره های مختلف کاملا روشن است. در دوران اصلاحات که برخی مدعیان امروز بیشترین افتخارشان بولتن نویسی در اتاق های زیر شیروانی است، افروغ در میانه میدان بوده است. عملکردش در ایام فتنه روشن است و مصاحبه های روشنگرانه وی با رسانه ها موجود است. وی جز اولین کسانی بود که ماهیت منافقانه جریان انحرافی متصل به قدرت را شناخت و معرفی کرد و هشدار داد که این جریان روزی در مقابل ولایت فقیه نیز خواهد ایستاد که ایستاد. هشدار افروغ از این رخنه انحرافی زمانی بود که برخی برای یاری رساندن به این جریان از هم سبقت می گرفتند و بر این خوش خدمتی شان می بالیدند.

این سابقه روشن و درخشان حضور وی در عرصه های سیاسی به معنای عاری از خطا و اشکال بودن نیست. سخنان روز دوشنبه اش نیز قابل نقد و بررسی است که تاکید افروغ نیز بر شکل گیری همین فضای روشنگرانه و انتقادی است. اما باید میان نقد وبی انصافی و فحاشی و عقده گشائی فرق قائل شد.

۲- سخنان دوشنبه شب افروغ فارغ از هر گونه ارزیابی، یک اظهار نظر است. نظراتی که بارها نیز از سوی او و دیگر کارشناسان سیاسی و فرهنگی و فقهی و غیره گفته شده است. اینکه چه میزان از این سخنان درست و چه بخشی قابل نقد است بماند برای اهلش. مهم این است که نظر متفاوت شنیدن را باید تمرین کرد. این همان چیزی است که رهبر انقلاب بارها در دیدار با دانشجویان و فعالان و متولیان فرهنگی درخواست کرده است. کسانی که با تنگ نظری اجازه طرح نظرات جدید و متفاوت را حتی به دوستداران انقلاب نمی دهند، بزرگترین مانع راه اندازی کرسی های آزاد اندیشی و نظریه پردازی در کشور هستند. اظهارات افروغ مانند هر اظهارنظر دیگری می تواند مورد نقد عالمانه قرار گیرد. و البته نقد سازنده و دلسوزانه، بدور از تنگ نظری و هیاهو و سرو صدا و یقه دریدن است.

برخی آگاهانه یا نابخردانه چنان فضای نقد و انتقاد را آلوده و استرس زا کرده اند که هر کس بخواهد قلمی زند و سخنی گوید مجبور است اول بر قانون اساسی و محتوای آن قسم بخورد و از سابقه انقلابی خود بگوید تا نکند باعث سوء تفاهم شود.

۳- اینکه صداو سیما سراغ طرح چنین موضوعاتی می رود حتما قابل تقدیراست . از این حیث باید به رسانه ملی دست مریزاد گفت. اما انتخاب برنامه مناسب برای طرح چنین موضوعاتی بسیار با اهمیت است. جای طرح این مسائل حتما در پارک ملت نیست.رسانه ملی می توانست در برنامه ای مرتبط و با حضور دیدگاه های متفاوت، موثرتر عمل کند. چه آنکه شب گذشته نیز از استاد واعظی دعوت کرد  تا از ولایت فقیه و حکومت اسلامی بگوید که حکم این نیز همان است.

۴- جریان افراطی و سطحی وجود دارد که زیست سیاسی خود را در تخریب و حذف دیگران می بیند. این جریان که ناکارامدی تحلیلی و علمی و اجرائی خود را پشت "داد و فریاد و هیاهو" پنهان کرده است تلاش می کند همه نیروهای انقلاب را به هر بهانه ای ضد انقلاب و ضد ولایت فقیه و فتنه گر و غیره معرفی کند. رد پای این جریان را می توان در همه تندروی و افراط گری های ماههای گذشته که بارها نیز از سوی دلسوزان نظام مورد انتقاد قرار گرفته است مشاهده کرد. طبیعی است که برای این گروه حرف و متن و نظریه و غیره مهم نیست. غرض بهانه ای برای حذف آدم ها است. این جریان اگر بهانه ای برای حذف گروه های مقابل خود پیدا نکند به جان دوستانش می افتد. و صد البته در این بین جوانان هوشیاری وجود دارند که گوش به فرمان ولی شان، نه اهل تند روی اند و نه مماشات.

نامه ای به همسرم!

سلامی همنشین با سرخی شرمی شفاف و درود و رحمت های خدا ارزانی وجودی که همسفرم است در راه زندگی ...

همه صداقتم را جمع میکنم و تو را بهانه ای میسازم که زیباترین بهانه ها هستی و برایت می نویسم...شاید که بشناسی ام و شاید که بشناسمت .

برایم سخت است که از کجا شروع کنم .

از زیبایی ها سخن گفتن و از آرزوها حرف زدن را شایسته چنین زمان ارزشمندی نمیبینم . که هر که را چشم است حتما زیبایی را نیز میبیند و زیبایی را نمیتوان توصیف کرد و بالاخص زمانی که چشمی هست که همان را می بیند .

از آرزو سخن راندن نیز شایسته چنین زمانی نیست . آرزو مال آن است که زندگی را ازآن خویش میداند و مالک آن و من تمام سعیم بر این است که هیچگاه برای خویش مِلکی و مُلکی متصور نشوم و بر سر خویش کلاه نگذارم.

همسفرم ، در زمانی با تو حرف میزنم که زندگی از هر چیز دیگر غریبتر است و حیات از هر چیز دیگر مظلومتر .

هر دریچه ای را که باز میکنی آموزش زیستن میدهد و میمانی که کدام یکی است که تو را به زیستن حقیقی و سعادتمندانه رهنمون خواهد شد .

و اگر آنقدر توفیق همراهت باشد که جانت از درد ها و شک ها و شبهه ها و افتادن در راه ها و بی راهه ها سیراب شود و هنوز گوشه ای از فطرتت جان سالم به در ببرد ، چنان شیفته دنبال زیستن حقیقی خواهی گشت که طفلی گرسنه به دنبال سینه مملو از شیر مادر .

به زیستنی که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه هایی که برای زیستن گذشت افسوس نخوری . سخت است حسرت زیستنی دوباره در لحظه هایی که به سادگی از دست رفته باشد !!!

سعیم بر این است که هیچ گاه تن به افسوس ندهم که زیستن فرصتی غنیست و هر آنچه این غِنا را از ما بگیرد نشان از آن است که رنگ زندگی بر آن نخورده و تو بهتر از هر کس دیگر می دانی که در اطراف ما چقدر از این رنگ و بوهای بی مغز و پوچ و درون تهی پر است که نام زندگی و اسباب زندگی بر آن نهاده اند .

بهانه خوبی برای شروع است . می خواهم تعریفی را که از زندگی یافته ام برایت بنویسم.

می خواهم مرزهای زندگی ام را آشکارا تشریح کنم .

سعی میکنم حاصل تجسس و تفحص چند ساله ام را با تو در میان بگذارم . شاید به غرور و خودخواهی محکومم کنی ولی مطمئنم آنقدر منصف هستی که فرصت کافی به من بدهی تا تمام تصویری که از زندگی برایم تصویر شده را برایت ترسیم کنم و آنگاه خواهی دید که رنگی از خودخواهی بر آن نخورده چرا که تمام نقشش را از نابترین چشمه های حیاتی برگفته ام و سعی کرده ام همه امیال و آرزوهایم را پاک کنم تا بر جانم آنچه حکومت میکند همانی باشد که باید باشد تا زندگی حقیقی و حیات خالی از خیال و توهم برپاشود .

و دیگر بار اگر بر هر آنچه که بر اطرافمان می گذرد نگاه کنی هیچ فردی را خالی از خود و منیت نخواهی یافت و هر کس هر آنچه را یافته بهترین می داند مگر دو گروه :

گروه اول آنهایی هستند که به اشتباه و سردرگمی خویش واقفند و آگاهانه و ناامیدانه بر ناتوانی و فقر معرفتی خویش معترفند و در مقابل اصلاح آن ، خود را ناتوان می یابند .

و گروه دوم آنهایی هستند که اشتباه خویش را در زندگی یافته اند و نیز از زندگی های دیگر عبرت گرفته اند و راه خویش را بر راه حقیقی حیات انسانی که ریشه در فطرت و وجدان دارد و نه در امیال و آرزوهای بلند و دراز ، زندگی خویش را بنا نهاده اند !!!

منظورم نیست که بگویم من فرد کاملی هستم

که به نقص ها و کاستی های خودم بیشتر از هر کس دیگر آگاهی دارم و به زوایای تاریک و نور ندیده وجودم واقفم ، اما تمام حرفم اینجاست که به معجزه راهی که ترسیمش میکنم ایمان دارم . معجزه ای که نور را بر تمامی زاویه های آشکار و پنهان هستیمان خواهد تابانید و ما را از اسارت در پستی ها رها کرده و مقیم حریم قدسی و ادنایی حضرت باری خواهد کرد و صد البته بر اساس توانایی و ظرفیتمان .

مهربانترین پنجره دنیا...

پا به رکاب شما شدن هبه ایرانی بودن ماست آقا...

امشب دلم برای آن حیاطی که راه رفتن و سرپا ایستادن را در دنبال کردن کبوترانش یاد گرفتم تنگ شده است. کاسه های نشکن طلایی که درمان هرچه دل شکستگی و بی کسی مان بوده...

هر وقت دلمان تنگ شد آمدیم روبروی پنجره فولاد، مهربانترین و لطیف ترین پنجره دنیا که هر چه خواستیم را از آن گرفتیم. دستمان که سهل است، گوش سپردیم به فرمایش پدربزرگتان حضرت راستگو آل محمد و دامن مان را هم پرکردیم و از دروازه های طلایی تان خارج نشده همه اش را امضا شده یافتیم.

ولی هیچ هدیه ای بهتر از زیارت جامعه تان برایم نبوده آقا...

آخر مگر می شود یک زیارت آل یاسین و امین الله بالای سرتان را به همه دنیا عوض کرد؟! یک نگاه به آیه شریفه "بیوت اذن الله ان ترفع" که تخم امید استجابت دعا را امیدوارانه در دل می کارد، با چه نگاهی می توان معاوضه نمود؟!

در دل لرزه های آخرالزمانی آقاجان ما را در همان قلعه امن و امان ایمانتان که شرطش شما هستید، جایمان دهید...

آمین

 

پی نوشت:

این روزها خوبم...نگران نباشید!